«مرگ» و تأثیر آن بر «معنی زندگی» از دغدغههای همیشگی بشر بوده است؛ مولوی در شمار اندیشمندانی است که موضوع مرگ و رابطه آن با معنای زندگی را در مثنوی و کلّیات شمس به تفصیل بیان نموده است. مولوی عارف، بسیار «مشتاق مرگ» است و از آن با تعبیر «عروسی ابدی» یاد می کند. از دیدگاه وی، مرگ به معنی «قطع» و «پایان زندگی» نیست، بلکه «آغاز زندگی جاودانه دیگری» است. در چنین اندیشهای، معنی زندگی، تولّد دوباره یافتن، تکامل انسانی، روی کردن به صفای باطن، به دنیای قلب پانهادن، زمام عقل را به عشق الهی سپردن، ایجاد تغییر و تحوّل در جریان زندگی و پرهیز از خشکاندیشی، همراهی با زمان و... است. افزون براین، دیدگاههای مولوی در این زمینه، در چارچوب نظریه «فراطبیعتگرایان» قرار میگیرد؛ زیرا مولوی، عامل اصلی معناداری زندگی را «عشق» به خداوند و سیر و حرکت به سوی او دانسته و مرگ را بخش جداییناپذیر زندگی و عامل پیوند و تکامل زندگی انسانی معرّفی مینماید.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |