هدف ادبیّات و اساساً هنر بیان یک معنا یا اندیشه، به تصویر کشیدن گوشه ای از زندگی و رفتارهای انسانی از منظری نقّادانه و یا پرتو افکنی بر بُعدی از ابعاد بی شمار امّال و اندیشه های انسان است. این بیان هنری با توسّل به واسطه های مختلف صورت می گیرد. در ادبیّات، این واسطه(medium) چیزی نیست جز زبان. تمام آنچه نویسنده و شاعر در دست دارد، کلماتی است که باید به مدد آن ها قصد و منظور خود را بیان کند. پس، توانایی نویسنده در به کارگیری بهترین و مؤثّرترین الفاظ و کلمات است تا آنچه را زبان ادبی، و متفاوت از زبان روزمره است، به وجود آورد. این زبان در شعر عُرف و ماهیتّی متفاوت از ساختار زبان متعارف را باعث می شود، و به ویژه در شعر نو تنها با وقوف بر این که آنچه میخوانیم بخشی از یک شعر یا اثر ادبی است، قابل قبول می نماید. ما در این بحث به دنبال زیر ساخت یا اندیشه ای هستیم که این زبان به ظاهر پراکنده و غیر متعارف را در شعر نو فارسی قوام بخشیده و در کنار هم نگه می دارد. برای این منظور از قول صورت گرایان روس و آرإ شعرای رومنتیک انگلیسی استفاده کرده ودر پایان شعری از اشعار نویِ یکی از شعرای معاصر را به عنوان نمونه نقد می کنیم.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |