یکی از مباحث عمده و محوری در عرفان اسلامی بحث «وحدت وجود و ریشه های آن در تصوّف» است که در باب آن محققان ایرانی و غربی نظرات متفاوتی ارائه داده اند. بحث وحدت شهود هم از مباحث بسیار نزدیک به وحدت وجود است که گاه با وحدت وجود یکی شمرده شده است. همچنین بحث حلول و اتّحاد که جنبه تفریطی وحدت وجود است در آثار و تعالیم بعض از صوفیه انعکاس یافته است. مولوی در تمثیل های گوناگون خویش در مثنوی معنوی به تبیین و تشریح وحدت وجود میپردازد. در روند پژوهش این نتیجه به دست آمد که وحدت وجود مولوی، نه وحدت شهود است و نه حلول و اتحاد ؛ بلکه وحدت وجودی است که صوفیان پیش ازو تحت عنوان «لیس فی الدار غیره دیار» یاد کرده اند. به عقیده او «توحید» به «وحدت وجود» میانجامد و وحدت میسر نیست مگر اینکه یک طرف نیست باشد و این نیستی همان «فنا» است. در این پژوهش سعی شده است به نگرش های وحدت وجودی مولوی در مثنوی نگاهی جامع افکنده شود و رئوس اندیشه عرفانی او در باب این موضوع خاص مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |